محل تبلیغات شما
روز مصاحبه ، ساعت شش صبح از خواب بیدار شدم.
توی خودم، استرس مو انکار می کردم و سعی داشتم خیلی ریلکس به نظر برسم.
آروم آروم موهامو مرتب کردم، یه آرایش ملایم و بر خلاف عادت مرسوم،

لاک هامو پاک کردم!!
به نظرم اینجوری ساده و شیک تر بودم.
لباسی رو که از قبل برای روز مصاحبه آماده کرده بودم پوشیدم .
پوشه ها و فایل های رو که از چند روز قبل ،

برای به ترتیب قرار دادانشون،کلی تمرین کرده بود و برداشتم

و پیاده به سمت سفارت حرکت کردم.
هنوز هوا تاریک بود.
تعداد کسایی که اون ساعت اومده بودن، زیاد نبود ،

اما هر نیم ساعت، به تعداد آدمها اضافه میشد
اون قدر گرم بودم که سرمای بیرون روم اثری نداشت.
با یک خانوم معلم بازنشسته که به دعوت خواهرش،

برای مصاحبه اومده بود، آشنا شدم و مشغول صحبت شدیم.

زیاد برای رفتن اصراری نداشت.
و بیشتر برای دل خواهرش اومده بود
تنها مورد ازدواج اون روز ، من بودم

دوستای ایرانی می گفتن: اگه تو ویزا نگیری، ما که دیگه تکلیف مون معلومه.
اصلا به اینکه ویزا نگیرم، فکر هم نکرده بودم

اما توی جو سالن انتظار،  به بدترین چیزها هم ناخودآگاه فکر می کنی.

 

شماره دو، به باجه دوازده.
تمام مدارک مو به همون ترتیبی که فکر می کردم، ازم خواست.
مهربون بود و با لبخند صحبت میکرد.
خیلی طول کشید تا بررسی کنه.
این پروسه اول بود.باید مجددا منتظر می موندم.
حدود یک ساعت و نیم ، انتظار م طول کشید .
برای مصاحبه با افیسر برای موردای گرین کارت، به باجه پنج باید می رفتم.
خانوم جوان و ساده و خوش برخوردی بود.
تمام طول مصاحبه با لبخند صحبت کرد.
از همسر و طرز آشنایی و هر چیزی که ثابت کنه

ما زن و شوهر هستیم، پرسید.
حتی عکسهای دوران ازدواج ، بررسی شدن و این وسط،

عکسهای بچگی لوسی هم کمک زیادی بهم کرد.


اینکه از وقتی چند روزش بود ، تا امروز که حدود پنج سالشه،

با ما زندگی کرده ، یه امتیاز مثبت و زیبا بود برام.
افیسر ، عکس لوسی رو‌به همکارش نشون داد

و با لبخند از زیبایی دختر قشنگ م ، تعریف کرد.
 انگار همه چیز خوب پیش رفته.
اما به خاطر دستور رییس جمهور، مبنی بر قانون تراول بن،

نمی تونم یک ضرب ویزامو بگیرم


اگر تمام این اتفاقات فقط دو سال زودتر و توی دوران اوباما می افتاد، 

همون موقع، ویزا مو دریافت میکردم.


اما.
پرونده ی محکم و سفت و سخت من، دوباره ارسال میشه به واشنگتن
شامل معافیت ی شدم که خود افیسر این کار و برام انجام خواهد داد
بهم گفت فقط صبر کن
گفتن، دیگه نیازی به حضور من، و اومدن مجددم به آنکارا نیست

تا چند روز دیگه، سه ماه از تاریخ مصاحبه م، خواهد گذشت.
امید دارم به روزای خوبی که هنوز در راهند

 

نوامبر دوست داشتنی

، ,مصاحبه ,روز ,ویزا ,صحبت ,افیسر ,با لبخند ,به باجه ,که از ,طول کشید ,لبخند صحبت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها